ای کاش میشد تو یه جزیره ی دور افتاده زندگی کنم که تنها ساکنینش من و چنتا گل و گیاه باشه . چرا نمیتونم آدمارو بفهمم ؟ چرا بعد از بیست و یک سال هنوز عادت نکردم به این زندگی ؟ کاش تو تولد بیست و دو سالگیم به مناسبت زوج شدن سنم ، خدا بَرَم گردونه به جایی که بهش تعلق دارم .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت