این سه روز به اندازه یِ یه سال پر از درد بود برام . دلم میخواست چنگ بزنم به دیوار و یه معجزه ازش در بیارم . چنگ بزنم به مژه هام و دونه دونه اشون رو بکنم . چنگ بزنم به دستاش و انقدر تش بدم که بگه همه اش دروغ بوده . من ماشینِ دوست داشتن نیستم ، من آدمَم . خالی که میشم باید پُرم کنن . دیگه هیچی تو قلبم نیست ، همه رو بخشیدم رفت . هر چی عشق بود ، دوست داشتن بود ، هر چی جمع کرده بودم رو دادم رفت . من خسته ام .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت